Blogfa - coffee-khodemoony.blogfa.com

General Information:

Latest News:

علـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــى 29 Jun 2009 | 08:28 pm

آرزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زياد نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز مگر از عشق زیاد و به اندازه هر روز تو عاشق باشي عاشق آنکه تو را مي خواهد و به لبخند تو از خويش رها مي گر...

عروسي 23 Apr 2009 | 09:00 pm

اينم ماشين گلكاري شده داداشم !

بگذر ای بهار در راه ... 23 Apr 2009 | 03:17 am

خشک و تنها ...در این وحشتخانه ی تاریک ...در این کویر بی انتها ...در این همیشه غروب لحظه های پاییزی دل ... در حصار خارهای بی امان تردید ها ... در اسارت غربت های بلعنده ی این خاک غریب...ریشه ام گرفتار ز...

Untitled 9 Apr 2009 | 08:22 am

گريــــه كن عزيزم اما نـه فـقــط واســـه خــــودت واسـه اينـــكه نميـــشه ديــــگه بيــــام تــــولـــد ت گريـــه كـــن جـــداييـــها مـا رو رهــــا نميــكـنــن آدمــــا انــــگار بــراي مــا دعـــ...

13 بدر 28 Mar 2009 | 07:46 pm

آب را گل نكنيم در فرودست انگار، كفتري مي‌خورد آب. يا كه در بيشه دور، سيره‌يي پر مي‌شويد. يا در آبادي، كوزه‌يي پر مي‌گردد. آب را گل نكنيم: شايد اين آب روان، مي‌رود پاي سپيداري، تا فرو شويد اندوه دلي....

چارلی چاپلین 22 Mar 2009 | 09:24 pm

نامه چارلی به دخترش ! تو مرا نمی شناسی ژرالدين . در آن شبهای دور٬ بس قصه ها با تو گفتم ٬ اما قصه خود را هرگز نگفتم . اين داستانی شنيدنی است‌: داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترين محلات لندن آواز ...

بهار دلکش رسید و دل جابجا نشد 18 Mar 2009 | 07:05 am

گلم! همه ی دنیای من! سلام... خوبي عزيز؟! يكي دو ساعت ديگر حلول نوروز است اگرچه بي تو برايم بهار و غير بهار شبيه فصل زمستان، شبيه هر روز است نشسته ام كه برايت دعا بخوانم عزيز دوباره پاي همين هفت س...

Untitled 2 Mar 2009 | 10:38 pm

بازکن پنجره را و ببین پر زدن بلبل باغ که شده مست زبوی خوش و جان بخش بهار وبکش با نفسی تند و عمیق بوی عطر گل یاس وببین مرغک آزرده عشق که حزین بود و نزار با شکوفایی گلهای بهار شده سرمست غرور دیگر آن سوز...

پریشانی 26 Feb 2009 | 11:26 pm

چه بگويم، نميدانم!....... حال و روزم خود گوياي همه چيز است! نبودنت، زخم عميقي است كه هر چه مي گردم مرهمي برايش نمي يابم... به كابوسي مي ماند، كه گويا تمامي ندارد! كي صبح مي شود، نمي دانم..... اين...

آی آدمها 17 Feb 2009 | 09:16 am

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید یک نفر در آب دارد می سپارد جان یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به ...

Recently parsed news:

Recent searches: