Blogfa - diary1.blogfa.com - اینبار دزیره می نویسد.

Latest News:

یادداشت سیصد و پنجاه و سوم 20 Aug 2013 | 02:57 am

مامانم خواهر نداشت واسه همین خیلی متکی به مامانش بود هر روز ساعت ۹ صبح به مامانش زنگ میزد و باهاش حرف میزد. اون موقع ها که کوچیک بودیم و مامان بزرگم هنوز خونشون رو تهران*پارس نبرده بودند که مامان هر ر...

یادداشت سیصد و پنجاه و دوم 9 Aug 2013 | 06:09 am

حواس پرتی های همسر برام عادی شده . سعی میکنم حواس خودم جمع باشه. اینطوری سعی می کنم به ترسهام غلبه کنم بهر حال منم خیلی عادات غلط دارم که باهاشون مبارزه هم بکنم بالاخره یکیشون از دستم در میره و باعث ی...

یادداشت سیصد و پنجاه و یکم 6 Aug 2013 | 05:12 am

گاهی اینقدر تو فکر فرو میرم که فقط خیسی گونه هام من رو به خودم میاره از این اتفاقاتی که این روزها میفته تو این روزهای عجیب و غریب ، تو این روزهای پر از شوک فقط می تونم بگم خدایا کمک کن. وبلاگ من رو ب...

یادداشت سیصد و پنجاهم 1 Aug 2013 | 09:40 pm

امروز از اون روزهایی است که شوک زده هستم بخاطر شنیدن یه خبر بد و اینکه در بیخبری بسر میبرم. رفته بودم ناخن هامو درست کنم همسر زنگ زد و گفت دزیره توی فی-س بو-ک بودم دیدم یکی از فرندهای همسر مروارید نو...

یادداشت سیصد و چهل و نهم 27 Jul 2013 | 05:05 am

بکوب دارم روزه می گیرم یعنی همشو فعلا گرفتم. هر چند که بعد از ظهر ها فشارم بالا میره و ضربان اوه چه می کنه یا این تن و بدنم. اما گاهی روزها هم اصلا فشارم بالا نمیره فقط مینیمم بالا میره ضربان هم خوب ه...

یادداشت سیصد و چهل و هشتم 20 Jul 2013 | 03:44 am

من میگم ادما دور خودشون یه پوسته دارن که بالاخره توی زندگی این پوسته شکسته میشه و خودشون هم خسته میشن از کارهای اشتباهی که کردن ، از اون شخصیت بدشون فرار میکنن. اما فکر می کنم این مسئله اصلا و ابدا...

یادداشت سیصد و چهل و هفتم 12 Jul 2013 | 04:58 am

ماه رمضون شد و دوباره یه برنامه ی دیگه واسه زندگی . اینقدر برنامه ها فشرده میشه که فقط به خواب و خوراک می رسیم . دیگه خدایی ناکرده اینگار نه اینگار  ما آدمیم . مهمونی که قربونش برم فقط خونه مادر و آبج...

یادداشت سیصد و چهل و ششم 8 Jul 2013 | 03:14 am

این روزها روزهایی هست که می تونم امیدوار باشم. که خوب هستند . می تونم همه چیز رو از دید خوبش نگاه کنم . می تونم حس کنم داره خوشبختی خونه می کنه و قراره هیچوقت هم نره. همسر می خواست ترم تابستونی بگیره...

یادداشت سیصد و چهل و پنجم 1 Jul 2013 | 03:56 am

خداوند یه روز خوب دیگه رو برام رقم زد یه حس خوب و تجربه کردن برام لذت بخش بود . سی و دو سالگی می تونه پر از اتفاقهای نیک تو زندگیم باشه می تونه رشد به بهترینها باشه میتونه آشنا شدن با دوستای مهربون و ...

یادداشت سیصد و چهل و چهارم 21 Jun 2013 | 05:43 pm

کلاس یوگامون یه روز تو هفته شد . این یعنی اینکه یا باید خودم تو خونه تمرین کنم. که اینکار رو نمی کنم و یا اینکه بجاش برم پیاده روی . واقعا نمی دونم باید یه تصمیم بگیرم که اون یه قول به خودم هست. سعی م...

Recently parsed news:

Recent searches: