Blogfa - veiseh.blogfa.com - خاطرات من, شاسخین و زن داییش

Latest News:

من برگشتم دوبار !!! ( زیاد حرفهام رو باور نکنین) 1 Nov 2010 | 12:45 pm

اگه بگم سلام , حق دارین بگین کوفت سلام , بعد نه ماه پیداش شده و میگه سلام زن دائی سپیده : کوفت سلام اگه بگم باورتون نمیشه چقدر سرم شلوغ بود  و چه مشکلاتی واسم پیش اومده بود تو این چند وقت , درکتون م...

من حلقه میخوام.... 19 Sep 2009 | 02:38 am

تا الان به این فکر کردین  که یه  حلقه تو شکم می تونه جلو اشتهاتون رو بگیر .... بعد کلی کلنجاررفتن با خوم به این نتیجه رسیدم که  یه  حلقه  هر چی که  شد  از  رینگ زندایی شاسخین  گرفته  تا تایر تریلی 18...

من و کیش و تپولوف.... 12 Aug 2009 | 01:07 pm

خیلی وقت بود ننوشتم یه جورایی ذوق نوشتنم داشت از ریشه خشک میشد.مثل ریش همونایی که داره ریشه مارو خشک میکنه. من و سپیده که اصلا حال و حوصله هیچ چیز رو نداریم جز سر به سر گذاشتن همدیگه !!! یه شب درحال...

سبزه سبزم ریشه دارم, نه مثل تو که بی کس و کاری 18 Jun 2009 | 11:01 am

آن خس و خاشاک تویی/ پست تر از خاک تویی/ شور منم نور منم/ عاشق رنجور منم/ زور تویی کور تویی/ هاله ی بی نور تویی/ دلیر بی باک منم/ مالک این خاک منم / زنده باد جوانان سبز ایرانی

سپیده : ای وای ویسه واقعا چرا سوخت!!!! 5 Jun 2009 | 05:06 pm

سپیده : ای وای ویسه واقعا چرا سوخت ویسه : هاااا سپیده : نه جداً چرا سوخت؟ بگیم ادامس چسبید!!!! ویسه : هاااا ...... بعد چند سال شروع کردم به نوشتن ولی  نمیدونم از کجا شروع کنم از ماجرای مجله خوندن...

مستی هم حالی میده !!! 13 Feb 2009 | 03:42 pm

شاید باورتون نشه که تا چند روز پیش داشتم به خودم میگفتم که چرا هیچ اتفاق جالبی واسمون نمی افته تا بیام و تبدیل به طنزش کنم و بنویسم .ولی انگار خدا صدام رو شنید و تو این دو روز انقدر اتفاق خنده دار افت...

دیگه واقعا بزرگ شدم... 10 Jan 2009 | 01:07 am

تا حالا فکر نمیکردم انقدر درگیر کارم بشم که حتی وقت نکنم یه اپ کوچولو کنم.دیگه انقدر سرم شلوغ شده که حتی زن دایی شاسخین هم واسه دیدن من باید وقت بگیره چه برسه به بچه ها!!!انقدر دلم تنگ شده واشه مسخره ...

زن دایی شاسخین معلم میشود 5 Dec 2008 | 02:59 am

خیلی بده که درست تموم بشه و تو خونه بیکار بشینی و به در و دیوار خیره بشی و البته گاهی هم بری به شکار پشه و مگس !!! خوب چیکار میشه کرد , دانشگاه واسه همیشه تموم شد و من موندم تو خونه با 2تا بچه و زن د...

فقط برای 2 تخم مرغ 3 Oct 2008 | 01:41 pm

امروز بعد قرن ها (منظورم بعد 3هفته بود) گیر ندین حالا چه فرقی میکنه رفتم ایمیل هام رو چک کنم !!! تعجبم واسه این بود که اون وقت شب فقط این زن دایی شاسخین ان بود. واااای به خدا حوصله این یه قلم جنس رو ...

انا لله و انا الیهه راجعون... 4 Sep 2008 | 01:45 pm

 سپیده باور اینکه دیگه اون بین ما نیست قلبم رو به درد میاره,هنوزم که هنوزه حضمش واسم سخته,چون حس میکنم هنوزم کنارمه.حرفهاش و کارهاش یک لحضه از یادم نمیره به قران. سپیده : میدونم چی میگی عزیزم واسه من...

Recently parsed news:

Recent searches: