Blogspot - dizisangi.blogspot.com - دیزی سنگی ( dizi sangi )

Latest News:

داستان سكسي ( كس دادن مامانم به مهيار ) 18 Sep 2009 | 02:23 am

کس دادن مامانم به مهيار دوست ندارم که جرياناي مختلفي رو که اتفاق افتادن پشت سر هم براتون بگم و واسه همين شايد از اين به بعد يه کمي پراکنده تعريف کنمچند سال پيش وقتي هنوز دبيرستان ميرفتم مامان گاهي او...

داستان سكسي ( دختر سرايدار ) 18 Sep 2009 | 02:22 am

دختر سرايدار من کلاس سوم دبيرستان بودم سرايدار مدرسه يک دختر داشت هم سن من خيلي خوشگل بود لاغر سفيد با موهاي بلوند . من و چند تا از دوستام چوندر تيم فوتبال مدرسه بوديم بعد از تمام شدن مدرسه تمرين فوتب...

داستان سكسي ( من و خاله طاهره ) 18 Sep 2009 | 02:21 am

من و خاله طاهره اسم من هومن هست و 26 سالم هست. علت این که می خوام این داستان رو براتون بگم اینکه اولاً همیشه دوست داشتم این داستان رو تو این سایت برای شما بنویسم و ثانیاً چند داستان در مورد سکس خانواد...

داستان سكسي (مامان بیژن ) 18 Sep 2009 | 02:19 am

من هیچوقت عادت نداشتم باهمکلاسیهام خونه دانشجویی بگیرم. بلکه همیشه تنها یک خونه دربست اجاره میکردم. سال سومی که دانشگاه بودم خونه ای گرفتم که هم بزرگ بود و هم ارزان. در ضمن گاراژی داشت که از اون به عن...

داستان سكسي ( انتر خانم ) 18 Sep 2009 | 02:17 am

اول یه پیش ضمینه داشته باشیم از خانوم خوشگل های محلمون.... راستش هیچ وقت حواسم به دورم نبود.... یه روز پنجره پذیرائی رو باز کردم دیدم وای چی میبینم ! یه زن حدودآ 32 1ساله که خیلی جونتر از سنش باز به ن...

داستان سكسي ( اولين سكس من ) 18 Sep 2009 | 02:16 am

(( قبل از شروع این خاطره شیرین بگم که این اولین تجربه سکس من بوده و خیلی میترسیدم)) تابستون بین سال اول و دوم دبیرستان بود که یه کارت دعوت عروسی به دست ما رسید اولش فکر کردیم که اشتباه شده چون آدرس یه...

داستان سكسي ( زن دايي الهام ) 18 Sep 2009 | 02:14 am

سلام مي خواهم اولين داستان سكسي خودم را كه با زنداييم اتفاق افتاد براي شما بنويسم. راستش من 3 تا دايي دارم . دايي كوچكترم ازمن 2 سال كوچكتر است و ما با هم خيلي خوب هستيم. دايي وسطي من تازه عروسي كرده ...

داستان سكسي (عمه كتي ) 18 Sep 2009 | 02:03 am

يادم مياد هشت سالم بود اون موفق عمه كتي در حدود نوزده سال داشت. يك شب كه اومد خونمون، شب كه همه خوابيدن عمه كتي اومد پيشم خوابيد. يه چند دقيقه اي كه گذشت دستم رو گرفت و از زير تي شرتش گذاشت رو شكمش و ...

داستان سكسي (منو مهشيد ) 18 Sep 2009 | 01:59 am

تابستون بود و هوا داغ و من مثل هميشه حشري و تو کف. يکي از دخترهاي آشناهامون چند وقتي بود که به خاطر مسائل کلاس کامپيوتر به پر و پاي من پيچيده بود. البته ناگفته نمونه که من هم مثله خيلي ها خيلي وقت بود...

Recently parsed news:

Recent searches: