Blogspot - veryhotspot.blogspot.com

General Information:

Latest News:

خاطرات یک زن بدکاره 10 Dec 2012 | 12:09 pm

آسمون رنگ غروب به خودش گرفته بود و کم کم لحظه ی دیدار فرا میرسید.آپارتمان نقلی خودم رو طوری براش مرتب و تمیز و با اثاث مجلل (ولی نه خیلی گرون قیمت)تزئین کرده بودم که به نظر یه خونه ی درست و حسابی بیاد...

لز من و دختردایی 10 Dec 2012 | 12:00 pm

سلام اول از خودم برانون بگم من میترا 23 از مشهد قدم 165 وزنم 60 سایز سینم 70 دور باسنم 55 خوب بریم سر اصل مطلب ... این داستان بر میگرده به 3 سال پیش که ما میخواستیم خونمونو عوض منیم من و مامانم با ...

بانوی من 10 Dec 2012 | 10:48 am

 هنوز کیرم توی کسش بود و راست راست. هیچ وقت این طور نمی شد. نهایتاً بعد از چند دقیقه ارضاء می شدم و بعد از هر مرتبه هم کیرم میخوابید. ولی این بار یک ساعت و بیست دقیقه بی وفقه شق بود. آبم هم نیامده بود...

بره رام 10 Dec 2012 | 10:41 am

سلام اسمم فریده و ۲۸ سال سنمه. ساعت حدودای ۸شب بود و داشتم میرفتم سمت خونه که دیدم یه دخترجوون با یه کون تپل و گرد کنار خیابون منتظر ماشینه.سریع نگه داشتم وبهش موادبانه گفتم:خانووم اگه جایی میرید برس...

دوران خوب گی 9 Dec 2012 | 11:50 am

بعد از رفتن همايون تنها شدم و تقريبا تمام تابستان را تو خونه بودم؛ زياد اهل تو کوچه رفتن و فوتبال بازي کردن و اين حرفا نبودم البته تو کوچه ما هم بچه هم سن وسال من نبود يا خيلي بزرگ بودن و يا شش هفت سا...

دو سال ... 9 Dec 2012 | 11:47 am

اووووم چه بویی میاد باز مامان دس طلا قرمه سبزی درست کرده تعریف الکی نمیکنم نخوردین بجون خودم از ودکا بدتر مستتون میکنه یواش یواش رفتم تو آشپزخونه دیدم مامانم هواسش نیس یهو زدم پشتش بنده خدا 2متر پرید ...

سکس در مرغداری 9 Dec 2012 | 11:45 am

نیما 18سالمه می خواهم داستانی ازچندسال پیش رابراتون بگم اون موقع 16سالم بود تاحالاسکس علنی باکسی نداشتم البته تشنه ی سکس هم نبودم چون زیادمثل پسرهای جلقی 16ساله دیگه توکف مونده نبودم مایک مرغداری بزرگ...

چند شب قبل از زفاف 9 Dec 2012 | 11:44 am

سلام من مریلا هستم 23ساله ،قد175،وزن68و.....داستان از جایی شروع میشه که من بااستاد تکواندو خودم که1سال ازخودم بزرگتر هست علی عشقم ازدواج کردم خلاصه:::ک از چندشب قبل از عروسی که برای چیدن جهاز با خانو...

نفس های داغ خانوم و وجدان درد من 9 Dec 2012 | 11:43 am

ما خونمون دو طبقه داره و معمولا طبقه پایین رو اجاره میدیم یه بار یه زنه و شوهر اومدن خونمون که جوون بودن 3 تا بچه هم داشتن زنه کلا یه طوری بود یکسره کارهای خاصی میکرد میرفت تو حیاط جارو میزد خودشو خم ...

هدیه تولد سارا 9 Dec 2012 | 03:40 am

- آی مهدی کیرش خیلی کلفته... بهش بگو آروم تر - الان تموم میشه عزیزم. الان تموم میشه سارا جون سر سارا در بغل شوهرش بود و من داشتم او را به حالت سگی میگاییدم. سارا اشک میریخت و همزمان لذت میبرد. مهدی ...

Related Keywords:

داستان سکسی, داستان سكسي, داستانهای سکسی, صد داستان سکسی, داستان بكن بكن, کس دادن, داستان سکسی خاله, کون دادن, کونمو پاره کرد

Recently parsed news:

Recent searches: